امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Forestall

fɔːrˈstɒːl fɔːˈstɔːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    forestalled
  • شکل سوم:

    forestalled
  • سوم‌شخص مفرد:

    forestalls
  • وجه وصفی حال:

    forestalling

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive
پیش‌دستی کردن بر، پیش جستن بر، پیش افتادن، ممانعت کردن، کمین، کمینگاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- They wanted to attack us, but we forestalled them by attacking first.
- آن‌ها می‌خواستند به ما حمله کنند؛ ولی ما پیش‌دستی کردیم و اول به آن‌ها حمله کردیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد forestall

  1. verb To hinder
    Synonyms:
    prevent avert preclude hinder thwart forfend anticipate obviate delay deter stave off rule out monopolize foreclose ward preoccupy forbid
  1. verb To anticipate
    Synonyms:
    anticipate provide against be ready for get ahead of foresee counter
  1. verb To delay, hinder, or prevent (an event, for example) by taking action beforehand:
    Synonyms:
    prevent

ارجاع به لغت forestall

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «forestall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/forestall

لغات نزدیک forestall

پیشنهاد بهبود معانی