فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Blackball

ˈblækbɑːl ˈblækbɔːl

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive

رأی مخالف دادن، مخالفت کردن، تحریم کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

He wanted to join the club, but since he was Jewish, they blackballed him.

می‌خواست عضو باشگاه بشود؛ ولی چون یهودی بود به او رأی مخالف دادند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blackball

  1. verb expel from group
    Synonyms:
    exclude reject oust expel ban ostracize debar snub repudiate veto blacklist

ارجاع به لغت blackball

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blackball» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blackball

لغات نزدیک blackball

پیشنهاد بهبود معانی