فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Freshman

ˈfreʃmən ˈfreʃmən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    freshmen

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective countable
    جدید‌الورود، دانشجوی سال اول دانشکده
    • - My son was a freshman at Princeton University.
    • - پسرم دانشجوی سال اول دانشگاه پرینستون بود.
    • - a freshman class
    • - کلاس دانشجویان سال اول
    • - a freshman in Congress
    • - نماینده‌ی تازه‌وارد به کنگره‌ی آمریکا
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد freshman

  1. noun first-year student
    Synonyms: beginner, frosh, greenhorn, novice, rookie, underclassman, undergrad, undergraduate

ارجاع به لغت freshman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «freshman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/freshman

لغات نزدیک freshman

پیشنهاد بهبود معانی