شکل جمع:
sulkiesصفت تفضیلی:
sulkierصفت عالی:
sulkiestاخمو، عبوس، نجوش، اوقات تلخ، بدعنق
she brought along a couple of sulky kids who didn't say a word the whole time.
او چند بچهی اخمو را به همراه آورد که تمام وقت یک کلمه نمیزدند.
Sarah was quite sulky, so she didn't go to the birthday party.
سارا کاملاً عبوس بود؛ بنابراین به جشن تولد نرفت.
کالسکهی سبک (دو چرخه و یک اسبه)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sulky» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sulky