Short-tempered

ʃɔːrtˈtempəd ʃɔːtˈtempəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
زودجوش، جوشی، کج‌خلق، بدخلق، تندخو، بداخلاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The short-tempered customer became angry and yelled at the cashier for a small mistake.
- مشتری زودجوش عصبانی شد و به خاطر یک اشتباه کوچک سر صندوقدار داد زد.
- I try to avoid discussing politics with my short-tempered uncle.
- سعی می‌کنم از بحث سیاسی با عموی جوشی‌ام خودداری کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد short-tempered

  1. adjective Quickly aroused to anger
    Synonyms: irritable, touchy, cranky, grouchy, irascible, hot-tempered, testy, quick-tempered, cantankerous, crabby, gruff, fiery, grumpy, choleric, hot-blooded, huffy, hotheaded, harsh, short-fused, snappy, snappish, temperamental, volatile

ارجاع به لغت short-tempered

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «short-tempered» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/short-tempered

لغات نزدیک short-tempered

پیشنهاد بهبود معانی