(مربوط به دید و بینایی) نزدیکبین
She has to wear glasses because she's very short-sighted.
باید عینک بزند چون خیلی نزدیکبین است.
My brother has good eyesight whereas I am a little shortsighted.
برادرم بینایی خوبی دارد اما من کمی نزدیکبین هستم.
(فکر و اندیشه) نادوراندیش، کوتهبین، کوتهنظر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
This youth is shortsighted.
این جوان دوراندیش نیست.
When I was young, I was shortsighted.
وقتی جوان بودم، کوتهبین بودم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shortsighted» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shortsighted