Shortsighted

ˈʃɔːrtˈsaɪtəd ˈʃɔːtˈsaɪtəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
(مربوط به دید و بینایی) نزدیک‌بین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She has to wear glasses because she's very short-sighted.
- باید عینک بزند چون خیلی نزدیک‌بین است.
- My brother has good eyesight whereas I am a little shortsighted.
- برادرم بینایی خوبی دارد اما من کمی نزدیک‌بین هستم.
adjective
(فکر و اندیشه) نادوراندیش، کوته‌بین، کوته‌نظر
- This youth is shortsighted.
- این جوان دوراندیش نیست.
- When I was young, I was shortsighted.
- وقتی جوان بودم، کوته‌بین بودم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shortsighted

  1. adjective unmindful of future consequences
    Synonyms: astigmatic, blind, careless, foolish, headlong, ill-advised, ill-considered, imperceptive, impolitic, impractical, improvident, imprudent, injudicious, myopic, nearsighted, rash, stupid, unsagacious, unwary
    Antonyms: careful, longsighted, prudent, thoughtful, wise

ارجاع به لغت shortsighted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shortsighted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shortsighted

لغات نزدیک shortsighted

پیشنهاد بهبود معانی