گذشتهی ساده:
ripenedشکل سوم:
ripenedسومشخص مفرد:
ripensوجه وصفی حال:
ripeningرسیده کردن یا شدن
Bananas ripen after they are picked.
موز پس از چیدهشدن میرسد.
Leave the bananas at room temperature to ripen.
برای اینکه موزها برسند، آنها را در دمای اتاق بگذار.
آماده شدن، مهیا شدن، به ثمر رسیدن، شکل گرفتن، پخته شدن (برنامه، ایده و...)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Conditions have ripened for a breakthrough in the negotiations.
شرایط برای پیشرفت در مذاکرات مهیا شدهاند.
Her ideas ripened over time into a clear strategy.
ایدههایش با گذشت زمان به استراتژی روشنی تبدیل شدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ripen» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ripen