آخرین به‌روزرسانی:

Ripen

ˈraɪpən ˈraɪpən

گذشته‌ی ساده:

ripened

شکل سوم:

ripened

سوم‌شخص مفرد:

ripens

وجه وصفی حال:

ripening

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

رسیده کردن یا شدن

Bananas ripen after they are picked.

موز پس از چیده‌شدن می‌رسد.

Leave the bananas at room temperature to ripen.

برای اینکه موزها برسند، آن‌ها را در دمای اتاق بگذار.

verb - intransitive

آماده شدن، مهیا شدن، به ثمر رسیدن، شکل گرفتن، پخته شدن (برنامه، ایده و...)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Conditions have ripened for a breakthrough in the negotiations.

شرایط برای پیشرفت در مذاکرات مهیا شده‌اند.

Her ideas ripened over time into a clear strategy.

ایده‌هایش با گذشت زمان به استراتژی روشنی تبدیل شدند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ripen

  1. verb to mature
    Synonyms:
    mature grow-up mellow come-of-age reach perfection
  1. verb to grow
    Synonyms:
    grow develop mature improve advance age evolve bloom flower perfect heighten mellow season maturate fruit

ارجاع به لغت ripen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ripen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ripen

لغات نزدیک ripen

پیشنهاد بهبود معانی