امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Filter

ˈfɪltər ˈfɪltər ˈfɪltə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    filtered
  • شکل سوم:

    filtered
  • سوم‌شخص مفرد:

    filters
  • وجه وصفی حال:

    filtering
  • شکل جمع:

    filters

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb countable C2
صافی، پالونه، آب صاف کردن، تصفیه کردن، پالودن، صاف کردن، چیزی که بعضی پرتوها از آن می‌گذرند؛ ولی حائل پرتوهای دیگر است.

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun verb - transitive verb - intransitive adverb countable
صافی
- coffee filter
- صافی قهوه
- oil filter
- (اتومبیل) فیلتر روغن
- cigarette filter
- فیلتر سیگار
- a filter cigarette
- سیگار مشتوک (فیلتردار)
- Air filters cleanse the room's air of smoke and dust.
- پالونه‌های هوا هوای اتاق را از دود و گرد و خاک می‌زدایند.
- a color filter for a camera lens
- فیلتر رنگی برای عدسی دوربین عکاسی
- Sand filters the water.
- ماسه آب را پالوده (تصفیه) می‌کند.
- This device filters out the milks impurities.
- این دستگاه ناخالصی‌های شیر را می‌گیرد.
- Music filtered through the curtains and into the room.
- موسیقی از ورای پرده‌ها به داخل اتاق می‌آمد.
- News of the German's retreat filtered through the labor camp.
- خبر عقب‌نشینی آلمان‌ها در سر‌تا‌سر اردوگاه کار اجباری رخنه کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد filter

  1. verb separate to refine; seep through
    Synonyms:
    clarify clean distill drain dribble escape exude filtrate leak metastasize ooze osmose penetrate percolate permeate purify refine screen sieve sift soak through strain trickle winnow
    Antonyms:
    collect combine

ارجاع به لغت filter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «filter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/filter

لغات نزدیک filter

پیشنهاد بهبود معانی