عادتکرده، خوگرفته، مأنوس
a used smoker
سیگاری عادتکرده
a team used to winning
تیمی خوگرفته به برد
بهکاررفته، بهکاربردهشده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I found some interesting "used quotes" in the book.
چند نقلقول بهکاررفتهی جالب در این کتاب پیدا کردم.
Your used sentences were inappropriate.
جملات بهکاربردهشدهی شما نامناسب بودند.
استفادهشده، کارکرده
I found a used tissue on the floor.
دستمالکاغذی استفادهشدهای را روی زمین پیدا کردم.
a used paper
کاغذ استفادهشده
دستدوم
She bought a used car.
ماشین دستدوم خرید.
They bought a used piano for their daughter.
آنها برای دخترشان پیانوی دستدوم خریدند.
عادت کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «used» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/used