فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Used

juːzd juːst juːzd juːst

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

عادت‌کرده، خوگرفته، مأنوس

a used smoker

سیگاری عادت‌کرده

a team used to winning

تیمی خوگرفته به برد

adjective

به‌کاررفته، به‌کاربرده‌شده‌

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

I found some interesting "used quotes" in the book.

چند نقل‌قول به‌کاررفته‌ی جالب در این کتاب پیدا کردم.

Your used sentences were inappropriate.

جملات به‌کاربرده‌شده‌ی شما نامناسب بودند.

adjective

استفاده‌شده، کارکرده

I found a used tissue on the floor.

دستمال‌کاغذی استفاده‌شده‌ای را روی زمین پیدا کردم.

a used paper

کاغذ استفاده‌شده

adjective

دست‌دوم

She bought a used car.

ماشین دست‌دوم خرید.

They bought a used piano for their daughter.

آن‌ها برای دخترشان پیانوی دست‌دوم خریدند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد used

  1. adjective secondhand
    Synonyms:
    pre-owned not new nearly new hand-me-down recycled worn

Phrasal verbs

get used

عادت کردن

لغات هم‌خانواده used

ارجاع به لغت used

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «used» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/used

لغات نزدیک used

پیشنهاد بهبود معانی