صفت تفضیلی:
dustierصفت عالی:
dustiestگردوخاکی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a dusty road
راه پرگرد و خاک
The table is dusty.
میز گرد گرفته است.
a dusty substance
مادهی گردمانند
An old man who tried to prolong his dusty life.
پیرمردی که میکوشید عمر بیحاصل خود را طولانیتر کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dusty» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dusty