به خواب رفتن، یکدفعه خوابیدن، خواب بردن، خواب آمدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His soothing voice made her quickly fall asleep.
صدای آرامشبخشش، او را بهسرعت به خواب برد.
The boring lecture made me want to fall asleep.
سخنرانی خستهکننده باعث شد خوابم ببرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fall asleep» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fall-asleep