آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ اسفند ۱۴۰۳

    Wake

    weɪk weɪk

    گذشته‌ی ساده:

    woke

    شکل سوم:

    woken

    سوم‌شخص مفرد:

    wakes

    وجه وصفی حال:

    waking

    شکل جمع:

    wakes

    توضیحات:

    در معنای اول همچنین می‌توان از wake up به‌جای wake استفاده کرد.

    معنی wake | جمله با wake

    verb - intransitive verb - transitive A1

    بیدار کردن (از خواب)، بیدار شدن، از خواب برخاستن، پا شدن، بلند شدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The noise woke the baby.

    صدا کودک را بیدار کرد.

    A gentle touch on my arm woke me gently from my slumber.

    لمس ملایمی بر روی بازویم، من را به‌آرامی از خواب بیدار کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Can you wake me in an hour so I don’t oversleep?

    آیا می‌توانی من را در یک ساعت بیدار کنی تا خیلی نخوابم؟

    I usually wake around 7 AM.

    من معمولاً حدود ساعت هفت صبح پا می‌شوم.

    I hate it when I wake in the middle of the night.

    من از اینکه در وسط شب بیدار شوم متنفرم.

    The alarm clock woke me up this morning.

    ساعت زنگ‌دار امروز صبح مرا از خواب بلند کرد.

    noun countable

    رد (قایق و کشتی و غیره)

    wake, رد (قایق و کشتی و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The wake of the passing ship gently rocked the small fishing boat

    رد کشتی در حال عبور قایق ماهیگیری کوچک را به‌آرامی تکان داد.

    a wake of dust behind the truck

    ردی از گردوخاک در پشت کامیون

    noun countable

    شب عزا، مراسم شب عزا، مراسم سوگواری، مراسم وداع (در شب قبل‌از دفن متوفا)

    The wake lasted all night, with family members taking turns sitting beside the body.

    مراسم وداع تمام شب طول کشید و اعضای خانواده به نوبت کنار پیکر نشستند.

    They held a wake for him at his favorite pub.

    برای او در میخانه‌ی محبوبش شب عزا برگزار کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The wake of the deceased was a time for reflection and remembrance.

    مراسم سوگواری آن مرحوم فرصتی برای تأمل و یادآوری بود.

    verb - intransitive

    قدیمی بیدار ماندن، شب‌زنده‌داری کردن (در مراسم سوگواری یا در کنار جسد متوفی)

    The mourning family chose to wake over their loved one's body throughout the night.

    خانواده‌ی عزادار تصمیم گرفتند که در طول شب در کنار پیکر عزیزشان بیدار بمانند.

    The old tradition required someone to wake over the corpse throughout the night.

    این سنت قدیم ایجاب می‌کرد که کسی در طول شب در کنار جسد شب‌زنده‌داری کند.

    verb - intransitive

    قدیمی بیدار ماندن، شب‌زنده‌داری کردن (برای خوش‌گذرانی)

    The king doth wake tonight.

    (شکسپیر) امشب پادشاه بیدار می‌ماند.

    The group of friends decided to wake all night and celebrate their last day of vacation.

    گروه دوستان تصمیم گرفتند تمام شب شب‌زنده‌داری کنند و آخرین روز تعطیلات خود را جشن بگیرند.

    verb - transitive

    تحریک کردن، برانگیختن، انگیزاندن

    That insult woke his anger.

    آن توهین خشم او را برانگیخت.

    The speech waked the students.

    این سخنرانی دانشجویان را تحریک کرد.

    verb - transitive

    بیدار کردن، زنده کردن (خاطرات و غیره)

    The old feelings had woken.

    احساسات سابق بیدار شده بودند.

    The old song playing on the radio wakes bittersweet memories of a past love.

    آهنگ قدیمی‌ای که از رادیو پخش می‌شود خاطرات تلخ و شیرین عشق گذشته را بیدار می‌کند.

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی تعطیلات (که به‌صورت سالانه برگزار می‌شود)

    I look forward to the annual wakes with my friends every winter.

    هر زمستان منتظر تعطیلات سالانه با دوستانم هستم.

    We always choose a different destination for our wakes each year.

    ما هر سال، مقصد متفاوتی را برای تعطیلات خود انتخاب می‌کنیم.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد wake

    1. noun formal observance of a body before funeral
      Synonyms:
      funeral service rites vigil watch obsequies last rites deathwatch
    1. noun trail behind something
      Synonyms:
      track path train aftermath wave wash backwash furrow
    1. verb stop sleeping
      Synonyms:
      wake up awake arise get up awaken rouse stir rise bestir be roused shake prod nudge call come to bring to life open one’s eyes get out of bed rise and shine turn out roll out stretch tumble out
      Antonyms:
      sleep nap
    1. verb excite, stimulate
      Synonyms:
      stimulate arouse stir up provoke quicken enliven animate awaken rouse fire rally pep up activate renew freshen kindle challenge whet galvanize fire up jazz up key up zip up switch on see understand notice grasp
      Antonyms:
      discourage dissuade

    Phrasal verbs

    wake up

    بیدار شدن، بیدار کردن، از خواب بلند شدن

    به خود آمدن، پی بردن، آگاه شدن، متوجه شدن، هشیار کردن

    Idioms

    in the wake of

    1- در عقب (چیزی )، دنبال، دنباله 2- در اثر، پیامد، درنتیجه‌ی

    wake up and smell the coffee

    از خواب غفلت بیدار شو، به خودت بیا، واقع‌بین باش

    سوال‌های رایج wake

    معنی wake به فارسی چی میشه؟

    کلمه "wake" در زبان انگلیسی معانی و کاربردهای متعددی دارد که می‌توان آن‌ها را در زمینه‌های مختلف بررسی کرد. در ادامه، به توضیح معانی مختلف این واژه، نکات جالب و کاربردهای آن می‌پردازیم.

    معانی و کاربردها

    1. بیدار شدن: یکی از معانی اصلی "wake" بیدار شدن از خواب است. این واژه در جملات مختلف برای توصیف عمل بیدار شدن از خواب استفاده می‌شود. به عنوان مثال: "I wake up at 7 AM every day" به معنای "هر روز ساعت ۷ صبح بیدار می‌شوم".

    2. بیدار کردن: "Wake" همچنین می‌تواند به معنای بیدار کردن شخصی دیگر باشد. به عنوان مثال: "Please wake me up at 6 AM" به معنای "لطفاً ساعت ۶ صبح مرا بیدار کن".

    3. بیداری (Wakefulness): در این زمینه، "wake" به حالت بیداری و هوشیاری اشاره دارد. این مفهوم به معنای عدم خواب و هوشیاری کامل است.

    4. مراسم یادبود: در فرهنگ‌های مختلف، "wake" به مراسمی اشاره دارد که به یاد فردی که فوت کرده، برگزار می‌شود. این نوع مراسم معمولاً شامل جمع شدن خانواده و دوستان و یادآوری خاطرات فرد متوفی است.

    نکات جالب

    - تلفظ: تلفظ "wake" /weɪk/ است و از نظر آوایی به کلماتی مانند "make" و "take" شباهت دارد.

    - شکل‌های مختلف: این کلمه به اشکال مختلفی در زمان‌های مختلف صرف می‌شود. برای مثال، گذشته آن "woke" و اسم مفعول آن "woken" است. به عنوان مثال: "I have woken up early today" به معنای "امروز زود بیدار شده‌ام".

    - فعل عبارتی: "Wake up" یک فعل عبارتی است که به معنای بیدار شدن یا بیدار کردن است. این عبارت به‌طور رایج در مکالمات روزمره استفاده می‌شود.

    - استفاده در ادبیات: کلمه "wake" در ادبیات و شعر نیز به‌طور گسترده‌ای استفاده می‌شود. شاعران ممکن است از این واژه برای توصیف بیداری روح یا احساسات استفاده کنند.

    - معنی مجازی: در برخی از متون، "wake" به معنای به وجود آوردن آگاهی یا تشخیص یک موضوع خاص نیز استفاده می‌شود. به عنوان مثال: "This event will wake people up to the reality of climate change" به معنای "این رویداد مردم را نسبت به واقعیت تغییرات اقلیمی آگاه خواهد کرد".

    گذشته‌ی ساده wake چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده wake در زبان انگلیسی woke است.

    شکل سوم wake چی میشه؟

    شکل سوم wake در زبان انگلیسی woken است.

    شکل جمع wake چی میشه؟

    شکل جمع wake در زبان انگلیسی wakes است.

    وجه وصفی حال wake چی میشه؟

    وجه وصفی حال wake در زبان انگلیسی waking است.

    سوم‌شخص مفرد wake چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد wake در زبان انگلیسی wakes است.

    ارجاع به لغت wake

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «wake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wake

    لغات نزدیک wake

    • - wakashan
    • - wakayama
    • - wake
    • - wake robin
    • - wake up
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.