آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Dom

dɑm dɒm

معنی Dom | جمله با Dom

noun

دین دام (عنوان برخی راهبان و کشیشان)

Dom Francis dedicated his life to serving God and the brethren.

دام فرانسیس زندگی‌اش را وقف خدمت به خدا و برادران کرد.

Dom Thomas led the evening prayers with a serene voice.

دام توماس نماز عصر را با صدایی آرام اقامه کرد.

noun

دُن (عنوان پیشوند نام مسیحی اشخاص برجسته در برزیل و پرتغال)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Dom Pedro was a respected nobleman in Portuguese society.

دُن پدرو نجیب‌زاده‌ای محترم در جامعه‌ی پرتغال بود.

The coronation of Dom João marked the beginning of a new era for Brazil.

تاج‌گذاری دُن ژوآئو آغاز دوره‌ی جدیدی برای برزیل بود.

abbreviation

خانگی، داخلی

شکل کامل: domestic

His dom dog is well-trained and obedient.

سگ خانگی او به‌خوبی آموزش‌دیده و مطیع است.

The airline offers both dom and international flights.

این شرکت هواپیمایی هم پروازهای داخلی و هم بین‌المللی ارائه می‌دهد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

my dom cat

گربه‌ی خانگی من

abbreviation

برجسته

شکل کامل: dominant

The dom player on the team scored the winning goal.

بازیکن برجسته‌ی این تیم گل پیروزی را به ثمر رساند.

She has a dom personality.

شخصیت برجسته‌ای دارد.

abbreviation

سلطه

شکل کامل: dominion

The CEO's dom extended across multiple industries.

سلطه‌ی مدیرعامل بر چندین صنعت گسترش یافت.

They lived under the dom of a powerful empire for centuries.

آن‌ها قرن‌ها تحت سلطه‌ی امپراتوری قدرتمندی زندگی می‌کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the queen's dom over her subjects

سلطه ملکه بر رعایایش

suffix

(dom-) -نشین

The people of the dukedom celebrated the coronation of their new duke.

مردم این دوک‌نشین تاج‌گذاری دوک جدید خود را جشن گرفتند.

The dukedom was a symbol of power and authority.

دوک‌نشین نماد قدرت و اقتدار بود.

suffix

(dom-) قلمرو

The kingdom's borders were guarded.

از مرزهای قلمرو پادشاهی محافظت می‌شد.

The kingdom was one of the largest in medieval Europe.

این پادشاهی، یکی از بزرگ‌ترین‌ها در اروپای قرون وسطی بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the citizens of the kingdom

شهروندان قلمرو پادشاهی

suffix

(dom-) حالت یا واقعیت موجود

Freedom is the cornerstone of democracy.

آزادی سنگ بنای دموکراسی است.

After years of oppression, they finally tasted the sweetness of freedom.

آن‌ها پس از سال‌ها سرکوب، سرانجام طعم شیرینی آزادی را چشیدند.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت Dom

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «Dom» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dom

لغات نزدیک Dom

پیشنهاد بهبود معانی