فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Palpitation

ˌpælpəˈteɪʃn̩ ˌpælpɪˈteɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پزشکی تپش (قلب) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He experienced a palpitation during his run.
- هنگام دویدن دچار تپش قلب شد.
- The doctor explained that the palpitation she was feeling was a normal response to anxiety.
- دکتر توضیح داد تپش قلبی که او احساس می‌کند، واکنشی طبیعی به اضطراب است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد palpitation

  1. noun a periodic contraction or sound of something coursing
    Synonyms:
    beat pulse throb pulsation
  1. noun a shaky motion
    Synonyms:
    shaking shakiness trembling vibration quiver quivering tremble throbbing pulsation

ارجاع به لغت palpitation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «palpitation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/palpitation

لغات نزدیک palpitation

پیشنهاد بهبود معانی