فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Whistle

ˈwɪsl ˈwɪsl

گذشته‌ی ساده:

whistled

شکل سوم:

whistled

سوم‌شخص مفرد:

whistles

وجه وصفی حال:

whistling

شکل جمع:

whistles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb B2

سوت، صفیر، سوت زدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

My dad used to whistle when he shaved.

پدرم معمولاً هنگام ریش‌تراشی سوت می‌زد.

The train entered the station whistling.

قطار سوت‌زنان وارد ایستگاه شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The cold wind whistled through the trees.

باد سرد در میان درختان صفیر می‌کشید.

a plastic whistle

سوت پلاستیکی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whistle

  1. verb make sharp, shrill sound
    Synonyms:
    sound signal hiss shriek whine blare blast whiz pipe toot fife flute wheeze trill warble tootle skirl

Phrasal verbs

whistle for

خواستن ولی به‌دست نیاوردن

Collocations

blow the whistle

لو دادن، افشاگری کردن، (به‌منظور گزارش تخلف یا فساد) سوت‌زنی

Idioms

blow the whistle

لو دادن، افشاگری کردن، (به‌منظور گزارش تخلف یا فساد) سوت‌زنی

wet one's whistle

(عامیانه) دم به خمره زدن

whistle in the dark

(هنگام خطر و غیره) سنگینی و ثبات خود را آزمودن، تظاهر به خونسردی کردن

ارجاع به لغت whistle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whistle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whistle

لغات نزدیک whistle

پیشنهاد بهبود معانی