گذشتهی ساده:
whistledشکل سوم:
whistledسومشخص مفرد:
whistlesوجه وصفی حال:
whistlingشکل جمع:
whistlesسوت، صفیر، سوت زدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My dad used to whistle when he shaved.
پدرم معمولاً هنگام ریشتراشی سوت میزد.
The train entered the station whistling.
قطار سوتزنان وارد ایستگاه شد.
The cold wind whistled through the trees.
باد سرد در میان درختان صفیر میکشید.
a plastic whistle
سوت پلاستیکی
خواستن ولی بهدست نیاوردن
لو دادن، افشاگری کردن، (بهمنظور گزارش تخلف یا فساد) سوتزنی
لو دادن، افشاگری کردن، (بهمنظور گزارش تخلف یا فساد) سوتزنی
(عامیانه) دم به خمره زدن
(هنگام خطر و غیره) سنگینی و ثبات خود را آزمودن، تظاهر به خونسردی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «whistle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whistle