آخرین به‌روزرسانی:

Miscarry

mɪsˈkæri mɪsˈkæri

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

به‌جایی نرسیدن، نتیجه ندادن، عقیم ماندن، صدمه دیدن،اشتباه کردن، بچه انداختن (در اثر کسالت و به‌طور غیرعمدی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

He decided that the letter must have miscarried.

او به این نتیجه رسید که نامه در راه گم شده است.

She had miscarried three times before her first child was born.

پیش از تولد فرزند اولش سه بار بچه انداخته بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد miscarry

  1. verb to bring forth a nonviable fetus prematurely
    Synonyms:
    abort lose fail slip go-wrong
    Antonyms:
    succeed carry to term
  1. verb to go wrong, be unsuccessful, or fail to attain a goal
    Synonyms:
    miss misfire

ارجاع به لغت miscarry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «miscarry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/miscarry

لغات نزدیک miscarry

پیشنهاد بهبود معانی