بهجایی نرسیدن، نتیجه ندادن، عقیم ماندن، صدمه دیدن،اشتباه کردن، بچه انداختن (در اثر کسالت و بهطور غیرعمدی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He decided that the letter must have miscarried.
او به این نتیجه رسید که نامه در راه گم شده است.
She had miscarried three times before her first child was born.
پیش از تولد فرزند اولش سه بار بچه انداخته بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «miscarry» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/miscarry