فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Snowfall

ˈsnoʊfɒːl ˈsnəʊfɔːl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

بارش برف، بارندگی برف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The snowfall blanketed the town in white.

بارش برف شهر را سفید‌پوش کرد.

After the snowfall, we built a giant snowman in the yard.

پس‌از بارش برف، در حیاط آدم‌برفی غول‌پیکری ساختیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The annual snowfall in the mountains has increased in recent years.

بارش سالانه‌ی برف در کوهستان‌ها در سال‌های اخیر افزایش یافته است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد snowfall

  1. noun the amount of snow that falls during a period of time or in a place
    Synonyms:
    snow

ارجاع به لغت snowfall

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «snowfall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/snowfall

لغات نزدیک snowfall

پیشنهاد بهبود معانی