با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Groceries

ˈɡroʊsəriz ˈɡroʊsəriz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun plural B1
    خواربار، مواد غذایی
    • - My wife wrote a check to pay for groceries.
    • - همسرم چکی را به‌منظورِ پرداخت هزینه‌ی خواربار نوشت.
    • - My first job was bagging groceries.
    • - نخستین شغل من، بسته‌بندی مواد غذایی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد groceries

  1. noun food
    Synonyms: edibles, produce, comestibles, foodstuffs, perishables, vegetables, viands, staples

ارجاع به لغت groceries

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «groceries» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/groceries

لغات نزدیک groceries

پیشنهاد بهبود معانی