گذشتهی ساده:
blackmailedشکل سوم:
blackmailedسومشخص مفرد:
blackmailsوجه وصفی حال:
blackmailingباجگیری، باجخواهی
The celebrity was a target of blackmail.
سلبریتی هدف باجگیری بود.
Blackmail is a serious crime that can result in imprisonment.
باجخواهی جرم سنگینی است که میتواند منجر به حبس شود.
حقالسکوت خواستن، باجسبیل خواستن، اخاذی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The judge would not be blackmailed by anyone.
قاضی به هیچکس باجسبیل نمیداد.
He threatened to blackmail her.
تهدید کرد که از او حقالسکوت میخواهد.
حقالسکوت، باجسبیل
Hassan demanded a blackmail from the bribetaking employee.
حسن از کارمند رشوهخوار حقالسکوت خواست.
The blackmail demanded by the criminal was exorbitant.
باجسبیل درخواستشدهی تبهکار بسیار زیاد بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blackmail» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blackmail