فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bribery

ˈbraɪbəri ˈbraɪbəri

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2

رشوه‌دهی، رشوه‌خواری، ارتشا

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The court found him guilty of bribery.

دادگاه او را به رشوه‌خواری محکوم کرد.

Too much bureaucracy breeds bribery and corruption.

تشریفات اداری زیاد موجب ارتشا و فساد می‌‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bribery

  1. noun the practice of offering something (usually money) in order to gain an illicit advantage
    Synonyms:
    graft

ارجاع به لغت bribery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bribery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bribery

لغات نزدیک bribery

پیشنهاد بهبود معانی