همچنین میتوان از blest به جای blessed استفاده کرد.
دین مقدس، مبارک، خجسته، میمون، سعید، تبارک و تعالی، متبرک
in this blessed ground
در این مکان متبرک
the Blessed Virgin
باکرهی مقدّس، مریم عذرا
the Blessed Sacrament
(کلیسای کاتولیک) مراسم عشای ربانی که با نان و شراب برگزار میشود، آیین قربانی مقدس
on the blessed day of their wedding
در روز خجستهی ازدواج آنها
مطلوب، خوشایند، مطبوع، دلپذیر، لذتبخش، آرامشبخش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
After months of hard work and dedication, he finally received the blessed opportunity he had been hoping for.
پساز ماهها تلاش و فداکاری، سرانجام فرصت مطلوبی را که انتظارش را داشت به دست آورد.
The lottery ticket turned out to be the blessed ticket they needed to overcome their financial struggles.
بلیت قرعهکشی بلیت آرامشبخشی بود که برای غلبه بر مشکلات مالی خود به آن نیاز داشتند.
خوشحال، رستگار، سعادتمند، خوشبخت
We are blessed to live in a peaceful and safe community.
ما خوشحالیم که در جامعهای آرام و امن زندگی میکنیم.
I feel blessed to have such a supportive group of friends.
من احساس خوشبختی میکنم که چنین دوستان حمایتکنندهای دارم.
لعنتی، نکبت
The blessed car is always breaking down!
ماشین نکبت همیشه خراب میشود!
It happens every blessed morning.
هر بامداد لعنتی این اتفاق روی میدهد.
زمان گذشتهی ساده و قسمت سوم فعل bless
The priest blessed the couple's union with a heartfelt prayer.
کشیش با دعای خالصانه، پیوند این زوج را مبارک خواند.
The pastor blessed the congregation at the end of the church service.
کشیش در پایان مراسم کلیسا، برای حضار طلب مغفرت و آمرزش کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blessed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blessed