آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ فروردین ۱۴۰۳

    Chord

    kɔːrd kɔːd

    شکل جمع:

    chords

    معنی chord | جمله با chord

    noun countable

    آکورد (اجرای هم‌زمان چند صدا یا نت)

    The musician strummed a beautiful chord on the guitar.

    نوازنده آکورد زیبایی را روی گیتار نواخت.

    The pianist played a melancholy chord that brought tears to the audience's eyes.

    نوازنده‌ی پیانو آکورد غمگینی نواخت که اشک تماشاگران را درآورد.

    noun countable

    هندسه وتر (دایره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The mathematician drew a chord to demonstrate the relationship between the arc and the circle.

    ریاضی‌دان برای نشان دادن رابطه‌ی بین قوس و دایره وتری را رسم کرد.

    To find the length of the chord, you must measure the radius and the angle.

    برای پیدا کردن طول وتر، باید شعاع و زاویه را اندازه بگیرید.

    verb - intransitive verb - transitive

    موسیقی هماهنگ کردن، هماهنگ شدن (چند دستگاه و غیره)

    The choir members practiced to accord their voices.

    اعضای گروه کر تمرین کردند تا صدای خود را هماهنگ کنند.

    Their voices seemed to perfectly chord together during the duet.

    به نظر می‌رسید که صدای آن‌ها در طول دونوازی کاملاً با هم هماهنگ شده است.

    verb - intransitive verb - transitive

    هماهنگ بودن، سازگار بودن، هارمونی داشتن

    The team members chord easily.

    اعضای تیم به‌راحتی هماهنگ بودند.

    The colors of the flowers chord with the decor in the room.

    رنگ گل‌ها با دکور اتاق هارمونی داشت.

    noun

    مجازی احساس

    Her heart was filled with a beautiful chord of love.

    قلبش پر از احساس زیبای عشق بود.

    The chord of fear made her hands tremble uncontrollably.

    احساس ترس باعث شد دستانش بی‌اختیار بلرزد.

    noun countable

    یال (خرپا)

    The chord of the truss snapped under the weight of heavy snow.

    یال خرپا زیر وزن سنگین برف شکست.

    The chord is crucial for maintaining stability in the truss system.

    یال برای حفظ ثبات در سیستم خرپا بسیار مهم است.

    noun countable

    سیم، تار، زه، ریسمان

    He tied the package with a strong chord.

    بسته را با ریسمان محکم بست.

    She sewed a button with a piece of chord.

    او دکمه را با تار دوخت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد chord

    1. noun a straight line segment joining any two points on an arc, curve, or circumference
      Synonyms:
      rope string note tone music nerve octave major minor third fifth seventh ninth accord triad inverted arpeggio fourth second sixth tendon primary tertiary tetrachord broken augmented diminished harmonzizing tones common chord perfect-fourth first-inversion second-inversion fiddlestring secondary concento
    1. verb bring into consonance, harmony, or accord while making music or singing
      Synonyms:
      harmonize harmonise

    سوال‌های رایج chord

    شکل جمع chord چی میشه؟

    شکل جمع chord در زبان انگلیسی chords است.

    ارجاع به لغت chord

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «chord» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chord

    لغات نزدیک chord

    • - choral speaking
    • - chorale
    • - chord
    • - chordate
    • - chore
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.