با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Partitioning

American: parˈtɪʃn̩ɪŋ British: pɑːˈtɪʃn̩ɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    partitioned
  • شکل سوم:

    partitioned
  • سوم‌شخص مفرد:

    partitions

معنی

جزءبندی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد partitioning

  1. verb Divide, separate
    Synonyms: walling, fencing
    Antonyms: uniting, joining, combining, attaching
  2. verb To make a division into parts, sections, or branches
    Synonyms: separating, sectioning, walling, segmenting, dividing, screening, parting, portioning, fencing, dissevering
  3. noun An analysis into mutually exclusive categories
    Synonyms: breakdown
  4. noun The act of dividing or partitioning; separation by the creation of a boundary that divides or keeps apart
    Synonyms: division, partition, segmentation, sectionalization, sectionalisation

ارجاع به لغت partitioning

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «partitioning» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/partitioning

لغات نزدیک partitioning

پیشنهاد بهبود معانی