تا حدودی، تا حدی، حدوداً، نسبتاً، تقریباً، بهطور جزئی، بهطور ناقص
The movie was partially entertaining.
این فیلم تا حدودی سرگرمکننده بود.
The road was partially blocked by fallen trees, making it difficult to pass.
این جاده به دلیل ریزش درختان تا حدی مسدود شده بود که عبور از آن را دشوار میکرد.
قدیمی جانبدارانه، غرضورزانه، مغرضانه، از روی غرض
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The newspaper reported the story partially.
این روزنامه این ماجرا را جانبدارانه گزارش کرده است.
The judge ruled partially in the plaintiff's favor, despite the lack of evidence.
قاضی علیرغم نبود شواهد، مغرضانه به نفع شاکی رأی داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «partially» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/partially