امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Thriven

American: ˈθrɪvən British: ˈθrɪvən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    throve
  • سوم‌شخص مفرد:

    thrives
  • وجه وصفی حال:

    thriving

معنی

adverb
قسمت سوم فعل Thrive

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thriven

  1. verb Grow vigorously
    Synonyms: flourished, blossomed, expanded, mushroomed, radiated, battened, increased, risen, shone, waxed, boomed, bloomed
    Antonyms: sickened, withered, died
  2. verb Make steady progress; be at the high point in one's career or reach a high point in historical significance or importance
    Synonyms: prospered, flourished, scored, progressed, improved, gone, grown, advanced, boomed, succeeded, developed, blossomed
    Antonyms: failed, lost, languished, declined

ارجاع به لغت thriven

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thriven» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thriven

لغات نزدیک thriven

پیشنهاد بهبود معانی