گذشتهی ساده:
went awayشکل سوم:
gone awayسومشخص مفرد:
goes awayوجه وصفی حال:
going awayرفتن، ترک کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کاربردی متوسط
Please go away and let me finish my work in peace.
لطفاً برو و بگذار کارم را در آرامش تمام کنم.
He asked the salesman to go away because he was not interested.
او از فروشنده خواست که برود چون علاقهای نداشت.
به سفر رفتن، راهی شدن، رفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They are planning to go away for the weekend to the countryside.
آنها قصد دارند آخر هفته برای سفر به حومهی شهر بروند.
I need to go away for a few days to relax and clear my mind.
من باید برای چند روز به سفر بروم تا استراحت کنم و ذهنم را آرام کنم.
ناپدید شدن، از بین رفتن، فروکش کردن، محو شدن، رفع شدن
Her doubts about the plan eventually went away.
تردیدهای او دربارهی طرح در نهایت رفع شد.
All the tension seemed to go away when they started laughing.
وقتی شروع به خندیدن کردند، به نظر میرسید تمام تنشها محو شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «go away» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/go-away