Dice معنی

daɪs daɪs daɪs
آخرین به‌روزرسانی:
  • Noun Plural
    تاس، (در بازی نرد و غیره) تاس
    • - a pair of dice
    • - یک جفت تاس
  • Noun
    (هر بازی که در آن تاس به کار رود) تاس بازی، قاپ بازی
  • Verb - transitive
    باختن (در قمار با تاس)
  • Verb - transitive
    غذا و آشپزی بریدن به قطعات کوچک، (مواد غذایی را) قطعه قطعه کردن
    • - diced potatoes
    • - سیب‌زمینی بریده‌شده به صورت مکعب‌های ریز
    • - diced bread
    • - نان کاب‌شده (خردشده)
    • - The dice is cast.
    • - تاس ریخته شده است (سرنوشت تعیین شده است).
    • - to play dice
    • - در بازی تاس‌دار شرکت کردن، تاس‌بازی کردن
    • - We diced for dinner in the restaurant.
    • - سر شام در رستوران تاس انداختیم.
    • - He diced himself into debt.
    • - با باختن در قمار خود را مقروض کرد.
    • - diced leather
    • - چرم با طرح شطرنجی
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
  • Verb - intransitive
    تاس بازی کردن
    • - to roll (or cast or throw) the dice
    • - تاس ریختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dice

  1. Noun cubes
    Synonyms: counters, bones, ivories, tombstones, shakers, craps, pair of dice

Idioms

  • dice with death

    خود را به خطر انداختن، با جان خود بازی کردن

  • load the dice

    1- تاس تقلبی به کار بردن 2- کلاه سر کسی رفتن یا گذاشتن

لغات نزدیک dice