فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Exhume

ɪɡˈzuːm / / ɪkˈsjuːm ɪɡˈzjuːm / / eksˈhjuːm

گذشته‌ی ساده:

exhumed

شکل سوم:

exhumed

سوم‌شخص مفرد:

exhumes

وجه وصفی حال:

exhuming

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

از خاک درآوردن، نبش قبرکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

He exhumed his father's body and took it abroad with him.

او نعش پدرش را از گور درآورد و با خود به برون مرز برد.

The flood exhumed other geological layers.

سیل، لایه‌های زمین‌شناسی دیگری را نمایان کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to exhume an old play

نمایش‌نامه‌ی کهنه‌ای را احیا کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد exhume

  1. verb dig up, especially the dead
    Synonyms:
    unearth reveal disinter unbury disclose disentomb disinhume disembalm resurrect uncharnel
    Antonyms:
    bury

ارجاع به لغت exhume

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «exhume» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/exhume

لغات نزدیک exhume

پیشنهاد بهبود معانی