آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Rider

ˈraɪdər ˈraɪdə

معنی rider | جمله با rider

noun countable B1

سوارکار، الحاقیه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The horse and its rider rolled in the dust.

اسب و سوارش در خاک در غلتیدند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد rider

  1. noun equestrian; commuter

لغات هم‌خانواده rider

ارجاع به لغت rider

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rider» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rider

لغات نزدیک rider

پیشنهاد بهبود معانی