با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Rider

ˈraɪdər ˈraɪdə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun countable B1
    سوارکار، الحاقیه
    • - The horse and its rider rolled in the dust.
    • - اسب و سوارش در خاک در غلتیدند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد rider

  1. noun equestrian; commuter
    Synonyms: cowboy, driver, gaucho, horseback rider, horseman/woman, passenger, straphanger, suburbanite, traveler
  2. noun amendment, clause
    Synonyms: addendum, addition, adjunct, alteration, attachment, clarification, codicil, measure, modification, revision, supplement

لغات هم‌خانواده rider

ارجاع به لغت rider

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rider» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rider

لغات نزدیک rider

پیشنهاد بهبود معانی