با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Driver

ˈdraɪvər ˈdraɪvə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    drivers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable A1
    راننده، شوفر، سورچی، گاریچی
    • - a bus driver
    • - راننده‌ی اتوبوس
    • - The taxi driver took me to the airport.
    • - راننده‌ی تاکسی مرا به فرودگاه برد.
  • noun countable
    کامپیوتر درایور، نرم‌افزاری که دستورات سیستم عامل را برای سخت‌افزارها می‌کند
    • - I downloaded the latest driver for my graphics card to improve the performance of my computer.
    • - آخرین درایور را برای کارت گرافیکم دانلود کردم تا عملکرد کامپیوترم را بهبود دهم.
  • noun countable
    محرک، راننده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد driver

  1. noun person who engineers vehicle
    Synonyms: autoist, automobilist, cabbie, chauffeur, coach person, hack, handler, jockey, leadfoot, motorist, operator, road hog, trainer, whip
    Antonyms: passenger

Collocations

Idioms

  • the driver's seat

    صندلی راننده، (مجازی) موقعیت ممتاز، مقام پرقدرت

لغات هم‌خانواده driver

ارجاع به لغت driver

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «driver» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/driver

لغات نزدیک driver

پیشنهاد بهبود معانی