امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Thickening

American: ˈθɪkənɪŋ British: ˈθɪkənɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    thickened
  • شکل سوم:

    thickened
  • سوم‌شخص مفرد:

    thickens

معنی‌ها

noun
عمل ضخیم یا ستبر یا غلیظ یا انبوه‌سازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun
مادهای که با آن آبگونه را غلیظتر می‌کنند، چگال افزا
noun
بخش کلفت هر چیز، ستبرا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thickening

  1. verb Make thick or thicker
    Synonyms:
    condensing swelling widening buttressing enlarging expanding adding reinforcing
    Antonyms:
    thinning melting decreasing diluting liquefying
  1. verb To become thicker
    Synonyms:
    stiffening congealing setting clotting freezing jelling curdling deepening ossifying hardening coagulating condensing petrifying concreting caking
    Antonyms:
    weakening thawing flowing
  1. noun Any thickened enlargement
    Synonyms:
    node thickener knob
  1. noun The act of thickening
    Synonyms:
    inspissation
  1. adjective Accumulating and becoming more intense
    Synonyms:
    deepening

لغات هم‌خانواده thickening

ارجاع به لغت thickening

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thickening» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thickening

لغات نزدیک thickening

پیشنهاد بهبود معانی