با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Thickening

American: ˈθɪkənɪŋ British: ˈθɪkənɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    thickened
  • شکل سوم:

    thickened
  • سوم‌شخص مفرد:

    thickens

معنی‌ها

noun
عمل ضخیم یا ستبر یا غلیظ یا انبوه‌سازی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun
مادهای که با آن آبگونه را غلیظتر می‌کنند، چگال افزا
noun
بخش کلفت هر چیز، ستبرا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thickening

  1. verb Make thick or thicker
    Synonyms: condensing, swelling, widening, buttressing, enlarging, expanding, adding, reinforcing
    Antonyms: thinning, melting, decreasing, diluting, liquefying
  2. verb To become thicker
    Synonyms: stiffening, congealing, setting, clotting, freezing, jelling, curdling, deepening, ossifying, hardening, coagulating, condensing, petrifying, concreting, caking
    Antonyms: weakening, thawing, flowing
  3. noun Any thickened enlargement
    Synonyms: node, thickener, knob
  4. noun The act of thickening
    Synonyms: inspissation
  5. adjective Accumulating and becoming more intense
    Synonyms: deepening

لغات هم‌خانواده thickening

ارجاع به لغت thickening

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thickening» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thickening

لغات نزدیک thickening

پیشنهاد بهبود معانی