گذشتهی ساده:
thinnedشکل سوم:
thinnedسومشخص مفرد:
thinsنازک، کمپشت (مو)
The thinning hairline of the man made him look older than his actual age.
خط موی نازک این مرد او را بزرگتر از سن واقعیاش نشان میداد.
The dermatologist recommended a special shampoo for my thinning hair.
متخصص پوست، شامپوی مخصوصی را برای موهای کمپشت من توصیه کرد.
تنکسازی (قطع یا حذف برخی از درختان و گیاهان یا قسمتهایی از آنها برای ایجاد فضا برای رشد برخی دیگر)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The thinning of the forest was necessary to reduce the risk of wildfires.
تنکسازی جنگل برای کاهش خطر آتشسوزی ضروری بود.
The garden needed some thinning.
باغ به تنگسازی نیاز داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thinning» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thinning