در طول، در گذر
across time
در طول زمان
He ran across an old friend in the street.
در خیابان به یک دوست قدیمی برخورد.
He could remember across the years.
او سالیان درازی را بهدلیل داشت.
آن طرف، آن سو، در طرف دیگر، در طرف مقابل، در آن طرف، آن سوی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
across the street
در آن سوی خیابان
the shop across the street
مغازهی آن طرف خیابان
He swam across the river.
او با شنا عرض رودخانه را طی کرد.
در میان، در وسط
در آن سوی، در آن طرف، از میان، از عرض، از وسط، در طرف مقابل، روبهرو، از این طرف بهآن طرف، از این سو بهآن سو
یکسره، سرتاسر
از پهنا، عرضا، پهنا
Board sawed across.
تختههایی که از پهنا بریده شدهاند.
The island is 200 miles across.
پهنای جزیره 200 مایل است.
قابل فهم، واضح، قابل درک، قابل قبول
His meaning didn't come across.
منظورش واضح نبود.
He failed to get his thoughts across.
او نتوانست افکار خود را منتقل کند.
بهطور متقاطع، بهطور ضربدر
to lay one stick across another
یک چوب را به طور متقاطع روی چوب دیگر قرار دادن
The lake lying across the border.
دریاچهای که مرز را قطع میکند.
(منظور یا پیام) واضح بودن، رسا بودن
اتفاقی ملاقات کردن، اتفاقی یافتن
موافق بودن برای داشتن رابطهی جنسی
(اتفاقا به کسی یا چیزی) برخوردن، تصادفا پیدا کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «across» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/across