فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

دلمه به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • (آشپزی) نوعی غذا با گوشت برنج و لپه که داخل برگ مو یا برگ کلم پیچیده می‌شود
  • فونتیک فارسی

    dolme
  • اسم
    dolmeh, dolma
    • - دخترم عاشق دلمه است

    • - my daughter loves Dolmeh
    • - مامانم خوب دلمه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پزد

    • - my mom is good at cooking Dolmeh
  • لخته‌شده، منعقد، منجمد
  • فونتیک فارسی

    dalame
  • صفت
    clotted, congealed, clot, clabbered, scab, thickened
    • - خون دلمه‌شده

    • - clotted blood
    • - سرکه موجب دلمه بستن شیر می‌شود.

    • - Vinegar causes milk to curdle.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد دلمه

ارجاع به لغت دلمه

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «دلمه» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/دلمه

لغات نزدیک دلمه

پیشنهاد بهبود معانی