آگاه بودن، خبردار بودن، بو بردن، پی بردن، متوجه شدن، دست کسی را خواندن، فهمیدن (نقشه یا نیت کسی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We have to be careful. If he gets on to us, the whole plan will fail.
باید مراقب باشیم. اگه متوجه بشه، کل نقشه خراب میشه.
Are you on to what he's really trying to do?
فهمیدی واقعاً دنبال چیه؟
They thought they could trick me, but I was already on to them.
فکر میکردند میتونن منو گول بزنن، اما من از قبل دستشون رو خونده بودم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «on to» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/on-to