فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Queasy

ˈkwiːzi ˈkwiːzi

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

( queazy ) تهوع‌‌آور، لطیف مزاج، وسواسی، زیاد دقیق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

the queasy motion of the waves

حرکت تهوع‌آور امواج

The jolts of the bus made me queasy.

تکان‌های اتوبوس حال مرا به هم زد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a queasy stomach

شکم منقلب

How queasy we become when a mean person claims to be good.

چقدر بیزار می‌شویم وقتی که آدم بدجنسی ادعای نیکی می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد queasy

  1. adjective not feeling well; not comfortable
    Synonyms:
    unwell sick ill uncomfortable uneasy upset worried troubled anxious indisposed nauseated groggy restless uncertain fidgety sickly queer bilious concerned under the weather squeamish qualmish rocky pukish ill at ease green around gills sick as a dog
    Antonyms:
    healthy comfortable satisfied

ارجاع به لغت queasy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «queasy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/queasy

لغات نزدیک queasy

پیشنهاد بهبود معانی