شکل جمع:
paintersهنر نقاش، نگارگر، پیکرنگار، نگارندهی پیکر، صورتساز
My friend's dad is a famous painter.
پدر دوستم نقاش معروفی است.
The painter carefully mixed colors on his palette.
نقاش بادقت رنگها را روی پالتش مخلوط میکند.
کسبوکار رنگکار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I hired a professional painter to update the walls in my home.
من یک رنگکار ماهر را گرفتم تا دیوارهای خانهام را جدید کند.
The painter arrived early to begin working on the living room.
رنگکار زود آمد تا کار در اتاق نشیمن را شروع کند.
افسار قایق، افسار عرشه
The sailor reached out, grasping for the dangling end of the painter.
ملوان دستش را دراز کرد و انتهای آویزا افسار عرشه را گرفت.
I grabbed onto the painter to steady myself as we approached shore.
وقتی به ساحل نزدیک شدیم، افسار قایق را گرفتم تا خودم را ثابت نگه دارم.
جانورشناسی شیر کوهی، پوما، گربهی وحشی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
A painter is known for its ability to blend in with its surroundings while hunting.
شیر کوهی بهدلیل تواناییاش در ترکیب شدن با محیط اطراف خود در هنگام شکار شناختهشده است.
The cougar's fierce roar echoed through the wilderness.
صدای غرش خشمآلود پوما در بیابان طنینانداز شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «painter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/painter