گذشتهی ساده:
silhouettedشکل سوم:
silhouettedسومشخص مفرد:
silhouettesوجه وصفی حال:
silhouettingشکل جمع:
silhouettesسایهنما، سایهرخ، سیلوئت
The silhouette of the trees created a picturesque scene.
سایهنمای درختان منظرهای زیبا به وجود آورد.
The artist painted a beautiful portrait, focusing on capturing his subject's unique silhouette.
این هنرمند پرترهی زیبایی را ترسیم کرد؛ تمرکزش را بر به تصویر کشیدن سیلوئت منحصربهفرد سوژهاش قرار داد.
نما، شبح، هیبت، قیافه، شکل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I spotted the silhouette of a bird perched on a branch.
نمای پرندهای را دیدم که روی شاخهای نشسته بود.
As dawn broke, I noticed the distinct silhouette of a bird in flight.
با سپیدهدم، متوجه شبح مشخص پرندهای در حال پرواز شدم.
بهصورت سایهنما نشان دادن، بهصورت طرح تاریک نشان دادن، سیلوئت بهصورت نمای سیاه نشان دادن، بهصورت سیهنما نشان دادن، بهصورت شبح نشان دادن، بهصورت سیلوئت نشان دادن، بهصورت ضد نور نشان دادن
She silhouetted against the setting sun.
در جلوی غروب خورشید بهصورت سایهنما نشان داده شد.
Her profile was silhouetted against the moonlight.
نیمرخ او در جلوی مهتاب سیهنما شده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «silhouette» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/silhouette