با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Silver

ˈsɪlvər ˈsɪlvə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    silvers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable A2
    نقره، سیم
    • - His hair is turning into silver.
    • - موهایش دارد سفید می‌شود.
  • adjective
    رنگ نقره‌ای
    • - silver thread
    • - نخ نقره‌ای
    • - silver coating
    • - روکش نقره‌ای
  • verb - transitive
    نقره‌پوش کردن، نقره‌فام کردن
    • - hair that is silvered with age
    • - مویی که گذشت زمان آن را نقره فام کرده است
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد silver

  1. adjective shiny gray in color
    Synonyms: argent, argentate, bright, lustrous, pale, pearly, plated, resplendent, silvered, silvery, sterling, white

ارجاع به لغت silver

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «silver» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/silver

لغات نزدیک silver

پیشنهاد بهبود معانی