با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Silver

ˈsɪlvər ˈsɪlvə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    silvers

توضیحات

نماد: Ag

عدد اتمی: 47

جرم اتمی: 107.87

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
شیمی عنصر شیمیایی نقره، عنصر نقره، فلز نقره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Silver tarnishes over time when exposed to air and moisture.
- با قرار گرفتن در معرض هوا و رطوبت، نقره به مرور زمان کدر می‌شود.
- The jeweler showcased a stunning necklace made of silver.
- جواهرفروش گردنبند خیره‌کننده‌ای را نشان داد که از نقره ساخته شده بود.
- Silver is often used in electronics and solar panels.
- نقره اغلب در صنعت الکترونیک و پنل‌های خورشیدی استفاده می‌شود.
noun countable uncountable
(Silver Medal) مدال نقره، گردن‌آویز نقره
- She dreamed of winning gold but was thrilled with her silver.
- او رؤیای کسب طلا را در سر می‌پروراند اما از مدال نقره‌ی خود هیجان‌زده بود.
- Winning the silver motivated him to train harder for the next competition.
- کسب مدال نقره به او انگیزه داد تا برای مسابقات بعدی سخت‌تر تمرین کند.
noun countable uncountable A2
رنگ نقره‌ای، رنگ نقره‌ای
- silver thread
- نخ نقره‌ای
- silver coating
- روکش نقره‌ای
verb - transitive
نقره‌پوش کردن، نقره‌فام کردن
- hair that is silvered with age
- مویی که گذشت زمان آن را نقره‌فام کرده است
- She decided to silver the frame to enhance its elegance.
- او تصمیم گرفت که قاب را نقره‌فام کند تا ظرافت آن را افزایش دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد silver

  1. noun a chemical element that is a valuable shiny, white metal, used for making cutlery (= knives, spoons, etc.), jewelery, coins, and decorative objects
  2. noun a small disc of silver, or a metal that looks like silver, that is given to the person who comes second in a competition, especially in a sport
  3. verb to cover something, especially glass, with a thin layer of silver-coloured material in order to make a mirror
  4. adjective shiny gray in color
    Synonyms: argent, argentate, bright, lustrous, pale, pearly, plated, resplendent, silvered, silvery, sterling, white

Idioms

  • every cloud has a silver lining

    در پس هر دشواری گشایشی است (در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه سپید است) (پس از تیرگی، روشنی گیرد آب، برآید پس‌از تیره‌شب، آفتاب) (خدا گر ز حکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری)

  • born with a silver spoon in one's mouth

    زاده شده در خانواده پولدار

ارجاع به لغت silver

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «silver» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/silver

لغات نزدیک silver

پیشنهاد بهبود معانی