فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Institutionalize

ˌɪnstəˈtuːʃnəlaɪz ˌɪnstəˈtjuːʃnəlaɪz

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

در مؤسسه یا بنگاه قرار دادن، در بیمارستان بستری کردن، تبدیل به مؤسسه کردن، رسمی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The Japanese had institutionalized suicide.

ژاپنی‌ها خودکشی را تبدیل به یک رسم کرده بودند.

Because of mental illness, she was institutionalized three times.

به‌دلیل بیماری روانی سه بار او را در تیمارستان بستری کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد institutionalize

  1. verb standardize
    Synonyms:
    regulate order systematize make official

ارجاع به لغت institutionalize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «institutionalize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/institutionalize

لغات نزدیک institutionalize

پیشنهاد بهبود معانی