آیکن بنر

فقط تا پایان شهریور فرصت دارید اشتراک را با قیمت فعلی تهیه کنید

خرید اشتراک با قیمت فعلی فقط تا پایان شهریور

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Normalize

ˈnɔːrməlaɪz ˈnɔːməlaɪz

معنی normalize | جمله با normalize

verb - transitive

هنجار کردن

verb - transitive

به‌صورت عادی و معمولی در‌آوردن، طبیعی کردن، تحت قانون و قاعده در آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The two countries are trying to normalize relations with each other.

دو کشور می‌کوشند روابط خود با یکدیگر را به‌صورت عادی در بیاورند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد normalize

  1. verb make normal or cause to conform to a norm or standard
    Synonyms:
    normalise renormalize renormalise
  1. verb bring to a desired consistency, texture, or hardness by a process of gradually heating and cooling
    Synonyms:

لغات هم‌خانواده normalize

  • verb - transitive
    normalize

ارجاع به لغت normalize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «normalize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/normalize

لغات نزدیک normalize

پیشنهاد بهبود معانی