Personification

pərˌsɑːnəfəˈkeɪʃn pəˌsɒnɪfɪˈkeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    personifications

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
تجسم شخصیت، عین، همانند دیگری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- In medieval literature, the personification of animals was customary.
- در ادبیات قرون وسطی انسان‌انگاری حیوانات عادی بود.
- He is the personification of honesty.
- او مظهر درستکاری است.
- In his poetry, the lion is a personification of pride.
- در شعر او شیر تجسمی از غرور است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد personification

  1. noun A physical entity typifying an abstraction
    Synonyms: incarnation, prosopopeia, embodiment, metaphor, exteriorization, externalization, anthropomorphism, manifestation, materialization, prosopopoeia, objectification, personalization, substantiation, imagery, type, role

لغات هم‌خانواده personification

ارجاع به لغت personification

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «personification» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/personification

لغات نزدیک personification

پیشنهاد بهبود معانی