با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Installment

ˌɪnˈstɒlmənt ˌɪnˈstɒlmənt
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

حالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی instalment است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    (در پرداخت بدهی و غیره) قسط
    • - the payment of monthly installments
    • - پرداخت اقساط ماهانه
    • - by installment
    • - به‌طور قسطی
    • - a loan installment
    • - قسط وام
  • noun countable
    (نمایش تلویزیونی و رادیویی - داستان مجله و غیره) بخش، سری، قسمت
    • - an installment show
    • - نمایش سریالی
    • - The next installment of the story will be published next week.
    • - بخش دیگر داستان هفته‌ی آینده منتشر خواهد شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد installment

  1. noun part, section
    Synonyms: chapter, division, earnest, episode, partial payment, payment, portion, repayment, token
    Antonyms: whole

ارجاع به لغت installment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «installment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/installment

لغات نزدیک installment

پیشنهاد بهبود معانی