با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Kit

kɪt kɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    kits

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    بسته لوازم، بسته، توشه
    • - a travel kit
    • - توشه‌ی سفر
    • - a first-aid kit
    • - جعبه‌ی کمک‌های اولیه
    • - a carpenter's kit
    • - جعبه‌ی ابزار نجار
    • - medical supplies in a clear plastic kit
    • - وسایل پزشکی در یک محفظه‌ی شفاف پلاستیکی
  • noun countable
    تغار، سطل
  • verb - transitive
    مجهز کردن، سازمند کردن، تجهیز کردن
  • noun countable
    بچه گربه، بچه‌ی حیوانات
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد kit

  1. noun provisions, equipment
    Synonyms: accoutrements, apparatus, assortment, bag, collection, container, effects, gear, impedimenta, implements, material, outfit, pack, paraphernalia, rig, satchel, selection, set, stock, stuff, suitcase, supplies, tackle, things, tools, trappings, utensils

Idioms

ارجاع به لغت kit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kit

لغات نزدیک kit

پیشنهاد بهبود معانی