فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Brigade

brɪˈɡeɪd brɪˈɡeɪd

گذشته‌ی ساده:

brigaded

شکل سوم:

brigaded

سوم‌شخص مفرد:

brigades

وجه وصفی حال:

brigading

شکل جمع:

brigades

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

تیپ، دسته، تشکیلات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

brigade commander

فرمانده‌ی تیپ

The anti-nuclear brigade officially protested.

مخالفین بمب اتم رسماً اعتراض کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the fire brigade

گروه (یا اداره‌ی) آتش‌نشانی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brigade

  1. noun fleet of trained people
    Synonyms:
    group team company band force body party crew unit squad army troop organization outfit contingent detachment corps posse
    Antonyms:
    individual one

ارجاع به لغت brigade

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brigade» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brigade

لغات نزدیک brigade

پیشنهاد بهبود معانی