امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Light Up

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    lit up
  • شکل سوم:

    lit up

توضیحات

گذشته‌ی ساده و شکل سوم دیگر این لغت: lighted up

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb
(بر لبان کسی) لبخند نقش بستن، لبخند پدیدار شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- A smile lit up his face when he saw Nastaran.
- با دیدن نسترن لبخندی بر لبانش نقش بست.
- When she walked in the shiny room, a smile lit up her face.
- با وارد شدن به اتاق نورانی، لبخندی بر لبانش پدیدار شد.
phrasal verb
به وجد آوردن، سر ذوق آوردن، هیجان‌زده کردن، سر شوق آوردن، سرحال آوردن
- Her words can light up the entire room.
- حرف‌های او می‌تواند کل اتاق را سر ذوق آورد.
- A joyful song can light up the party atmosphere.
- آهنگی شاد می‌تواند فضای مهمانی را به وجد آورد.
phrasal verb
(فضای مجازی، خطوط تلفنی و...) منفجر کردن، ترکاندن
- The video lit up the internet, attracting millions of viewers within hours.
- این ویدیو اینترنت را ترکاند و در عرض چند ساعت میلیون‌ها بیننده را به خود جذب کرد.
- When the news broke, social media apps lit up with comments and shares.
- وقتی این خبر منتشر شد، شبکه‌های اجتماعی با نظرات و اشتراک‌گذاری‌ها منفجر شدند.
phrasal verb
گل از گل کسی شکفتن، خوش‌حال شدن، شادمان شدن، چشمان کسی از خوش‌حالی برق زدن (آشکار شدن نشانه‌های هیجان و خوش‌حالی در چهره یا چشمان فرد)
- When she heard the good news, her face instantly lit up with joy.
- وقتی این خبر خوش را شنید، بلافاصله گل از گلش شکفت.
- Seeing her old friend made her eyes light up with excitement.
- دیدن دوست قدیمی‌اش باعث شد که چشمانش از خوش‌حالی برق بزند.
phrasal verb
سیگار را روشن کردن
- He decided to light up a cigarette while waiting for the bus.
- وقتی منتظر اتوبوس بود، تصمیم گرفت سیگاری را روشن کند.
- They gathered around the fire, and chose to light up instead of joining the conversation.
- آن‌ها دور آتش جمع شدند و ترجیح دادند که به‌جای شرکت در گفت‌وگو سیگاری را روشن کنند.
phrasal verb
روشن کردن، نورانی کردن
- The fireworks will light up the night sky with vibrant colors.
- آتش‌بازی‌ها آسمان شب را با رنگ‌هایی زیبا نورانی خواهند کرد.
- He used a flashlight to light up the dark corner of the basement.
- او برای روشن کردن گوشه‌ی تاریک زیرزمین از چراغ‌قوه استفاده کرد.
phrasal verb
آتش روشن کردن، سوزاندن، مشتعل کردن
- He used a match to light up the stove.
- او برای روشن کردن اجاق‌گاز از کبریت استفاده کرد.
- They gathered around the fireplace to light up the logs.
- آن‌ها دور شومینه جمع شدند تا کنده‌ها را بسوزانند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد light up

  1. phrasal verb Show an increase in activity or mood
  1. phrasal verb Light a cigarette or pipe etc.

ارجاع به لغت light up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «light up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/light-up

لغات نزدیک light up

پیشنهاد بهبود معانی