Bulb

bʌlb bʌlb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bulbs

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
گیاه‌شناسی پیاز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- a flower bulb
- پیاز گل
- an onion bulb
- ریشه‌ی پیاز
- a tulip bulb
- پیاز لاله
noun countable
حباب (در دماسنج، حرارت‌سنج و ...)
- the bulb of a thermometer
- حباب حرارت‌سنج
- The glass bulb shattered, spilling the liquid onto the floor.
- حباب شیشه‌ای خرد شد و مایع روی زمین ریخت.
noun countable
لوله‌ی قطره‌چکان
- She gently squeezed the bulb to release the water.
- او به‌آرامی لوله‌ی قطره‌چکان را فشار داد تا آب آزاد شود.
- The doctor handed me a bulb to help clear my nose.
- دکتر یک لوله‌ی قطره‌چکان به من داد تا کمک کند که بینی‌ام را پاک کنم.
noun countable
(حباب) لامپ
- an electric light bulb
- لامپ برقی
- The bulb flickered before going out.
- لامپ قبل‌از خاموش شدن سوسو زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bulb

  1. noun globular object
    Synonyms: ball, bunch, corm, corn, globe, head, knob, nodule, nub, protuberance, swelling, tuber, tumor

ارجاع به لغت bulb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bulb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bulb

لغات نزدیک bulb

پیشنهاد بهبود معانی