فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Telephone

ˈteləfoʊn ˈteləfəʊn

گذشته‌ی ساده:

telephoned

شکل سوم:

telephoned

سوم‌شخص مفرد:

telephones

وجه وصفی حال:

telephoning

شکل جمع:

telephones

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A2

تلفن (ثابت، همراه)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

The telephone rang.

تلفن زنگ زد.

I made two telephone calls.

دوتا تماس تلفنی گرفتم.

verb - intransitive verb - transitive

تلفن زدن، تلفن کردن، تماس گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

I will telephone you tomorrow.

فردا به شما تلفن خواهم زد.

It's quicker and easier to telephone, rather than sending an SMS.

به‌جای ارسال پیامک، تلفن زدن سریع‌تر و آسان‌تر است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد telephone

  1. verb communicate through telephone system
    Synonyms:
    call phone ring contact call up dial make a call give a call ring up get on the line buzz give a ring get back to pick up touch base with get on the horn put a call through

ارجاع به لغت telephone

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «telephone» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/telephone

لغات نزدیک telephone

پیشنهاد بهبود معانی