آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Bonk

bɑːŋk bɒŋk

معنی bonk | جمله با bonk

verb - transitive verb - intransitive noun

ضربه بر سر، خوردن سر به چیزی

verb - transitive verb - intransitive noun

صدای خوردن کله به چیزی، صدای خوردن چیزی به سر، تلق، دنگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
verb - transitive verb - intransitive noun

بر سر (کسی) کوفتن (با صدای عمیق و پرطنین)

he bonked his head against the stairway ceiling

سرش را دنگ زد به طاق پلکان

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bonk

  1. verb have sexual intercourse with
    Synonyms:
    have intercourse have sex sleep with make love screw bed know do it love be intimate sleep together get it on bang hump eff lie with have it off have it away jazz roll in the hay make out get laid have a go at it
  1. verb hit hard
    Synonyms:

ارجاع به لغت bonk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bonk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bonk

لغات نزدیک bonk

پیشنهاد بهبود معانی