فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Wart

wɔːrt wɔːt

شکل جمع:

warts

معنی

noun

زگیل، گندمه، زگیل دار شدن، زگیل پیدا کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wart

  1. noun (pathology) a firm abnormal elevated blemish on the skin; caused by a virus
    Synonyms:
    spot blemish growth mole protuberance projection bulge tumor excrescence papilloma wen verruca verruca vulgaris condyloma (venereal wart) plantar keratosis ecphyma catheretic
  1. adjective
    Synonyms:
    verrucous verrucose
  1. verb
    Synonyms:
    vegetate

Idioms

warts and all

با ذکر همه‌ی نقایص، بدون دستکاری یا رتوش

ارجاع به لغت wart

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wart

لغات نزدیک wart

پیشنهاد بهبود معانی