Wart

wɔːrt wɔːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    warts

معنی

noun
زگیل، گندمه، زگیل دار شدن، زگیل پیدا کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wart

  1. noun (pathology) a firm abnormal elevated blemish on the skin; caused by a virus
    Synonyms: verruca, protuberance, spot, mole, projection, condyloma (venereal wart).associated word: catheretic, blemish, ecphyma, growth, excrescence, bulge, keratosis, tumor, papilloma, wen, plantar, verruca vulgaris
  2. adjective
    Synonyms: verrucose, verrucous
  3. verb
    Synonyms: vegetate

Idioms

  • warts and all

    با ذکر همه‌ی نقایص، بدون دستکاری یا رتوش

ارجاع به لغت wart

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wart

لغات نزدیک wart

پیشنهاد بهبود معانی